خرید از سراسر دنیا

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» نکته هایی مفید و مهم از کتاب شش درس نخست بازیگری2:

نکته هایی مفید و مهم از کتاب شش درس نخست بازیگری2:

درس دوم- حافظه حسی:

‎جوان: در این یکسال هر کاری که شما به من گفتید کرده‌ام. الان فکر می‌کنم می‌توانم خودم را کنترل کنم-منظورم بدنم است. یکسال تمام تمرین کرده‌ام. حالات مختلف بدن برای ایفای نقش، دیگر برای من مشکلی نیست. در تمام شرایط خودم را راحت حس می‌کنم. خیلی آسان و منطقی تمام پنج حسم را به کار می‌برم. موقع اجرای نقش احساس شادی می‌کنم گرچه هنوز هم نمی‌دانم چطور! نمی‌دانم چطور بازی کنم! چکار باید بکنم؟.....استاد: تو باید "آن" من درونی خود را با نقشت هماهنگ و منطبق کنی. بعد همه چیز عالی خواهد شد.

...استاد: مهمترین قسمت نقش تو کدام است؟

جوان: آنجا که من به مادرم می‌گویم که به دلیلی فوق العاده خیال دارم خانه او را ترک کنم، خانه محقر و تاریک او را. زنی ثروتمند تصمیم گرفته مرا به منزل خود ببرد و تمام امکانات زیبا را در اختیارم بگذارد....بنابراین بین درخشش خوشبختی و عشق به مادر با خود به جدال برمی‌خیزم.

....استاد: باید در آن واحد هم خوشحال باشی هم غمگین. روشن و بسیار حساس. ما دارای حافظه خاص از حس‌ها هستیم، که به خودی خود و برای خود به طور ناخودآگاه عمل می‌کند. هر هنرمندی آن را داراست. همان است که بخشی از زندگی و کار ما را به صورت تجربه در می‌آورد. تنها کاری که باید بکنیم این است که بدانیم چطور از آن استفاده نماییم.

طرز تهیه چیز کیک پنیری بدون گلوتن مطلب مرتبط طرز تهیه چیز کیک پنیری بدون گلوتن

جوان: من هم دارای چنان خاطراتی(حافظه خاصی از حس‌ها در طول زندگی) هستم؟

استاد: خیلی هم زیاد- فقط در انتظار بیداریند، در انتظار فراخوانی.... وقتی چیزی می‌گویی تجربه صد بار سریع‌تر از زمانی که حرفی برای گفتن نداری به سراغت می‌آید. موقع حرف‌زدن حضور تجربه برایت مطمئن‌تر خواهد بود تا زمانی که فقط سعی می‌کنی تجربه کسب کنی، چون مجبور می‌شوی ”بلندتر بگویی”، ”چیزی احساس کنی”، ”لحظه‌ها را دریابی” و ”ضرب را نگه داری”.....این تو هستی که باید آنها را در اختیار بگیری. ببینم هیچ شده که در موقعیتی خاص احساس دوگانه شادی و غم را همزمان تجربه کرده باشی؟.... نکته اینجاست خودت را به آن لحظه برگردانی; گذشته‌ات را در اختیار بگیری. خود را به همانجا که می‌خواهی برسانی و چون رسیدی، در آنجا بمانی .... و با همین حالت متن نمایشنامه‌ات را بگویی. مواظب باش این حالت را از دست ندهی.

...شخصی قطعه‌ای موسیقی را با فقط یکبار شنیدن به یادش می‌سپارد، اما شخص دیگر باید چندین بار آن را گوش کند. توسکانینی با یکبار خواندن نت‌ها تمام را به خاطر می‌سپرد. ممارست!... تو می‌توانی در درون خود، در اطراف خود هزاران نوع( حافظه حسی ) پیدا کنی. روی آنها کار کن و سعی کن تمام آنچه را که به دست فراموشی سپرده‌ای به یادآوری. این امر ابتدا نیاز به زمان، مهارت و کوشش فراوان دارد. موضوع خیلی ظریف است. اول تو سرنخ را به دست می‌آوری اما دوباره و دوباره آن را از دست می‌دهی. نباید ناامید شوی. یادت باشد که این تلاش اساسی یک بازیگر است- تلاش برای ”شدن” آنچه که او می‌خواهد آگاهانه و به طور دقیق باشد.

...جوان: شما چه راهی برای فراخوانی آنچه را که یافته و از دست داده‌ام (حس‌هایی که در طول زندگی تجربه شده) پیشنهاد می‌کنید؟

استاد: اول آنکه روی موضوع به تنهایی کار کن.... کار اصلی تو در خلوت تو انجام می‌شود-کاملا در درون تو. اگر تمرکز کنی کاملا متوجه می‌شوی چه می‌گویم. به سیر لحظاتی فکر کن که تو را به سوی لحظات دوگانه کشاند. به محض دستیابی به آن حس خودت فورا درک می‌کنی و گرمی و رضایتش را در درون احساس می‌نمایی. هر بازیگر خوبی که خوب از عهده نقشش بر می‌آید و احساس خوشحالی می‌کند به طور ناخودآگاه همین کار را انجام می‌دهد. به تدریج این امر وقت تو را کمتر و کمتر صرف می‌کند. درست مثل یادآوری یک قطعه موسیقی است. سرانجام به مرحله‌ای می‌رسی که یک اندیشه مختصر کافیست. تمام شاخ و برگ‌ها رو حذف می‌کنی، بعد موضوع را با هدفی معین به ذهن می‌سپاری و پس از ممارست کافی، یک اشاره کافی خواهد بود که تو همانی که می‌خواهی”بشوی”. به دنبال آن کلمات نویسنده را به کار می‌بری و اگر انتخابت درست باشد، آن کلمات به طور زنده و تازه جلوه خواهند کرد. دیگر لزومی ندارد آنها را بازی کنی . به ندرت اتفاق می‌افتد که شکلی خاص به کلمات بدهی، تماما به طور طبیعی بر زبانت جاری می‌شوند، می‌ماند تنها چیزی که به آن احتیاج داری، یعنی تکنیک بدنی برای انتقال حس‌های لازم.

... جوان: اگر من نتوانم حسی مطابق با تجربه قبلی‌ام پیدا کنم چه؟

استاد: محال است! اگر تو آدمی حساس و طبیعی باشی تمام زندگی به رویت باز و برایت آشناست. توجه داشته باش که شاعران و نمایشنامه‌نویسان هم آدم‌های معمولی‌اند. وقتی آنها از تجربیات زندگی خود استفاده می‌کنند تو چرا نکنی؟ منتها تو باید تخلیت را به کار اندازی. هرگز نمی‌توانی بگویی چیزی را که دنبالش هستی کجا می‌توانی پیدا کنی.

....جوان: فرض کنیم می‌خواهم با بازی خود یک قتل را نشان دهم. من تا به حال کسی را نکشته‌ام. چطور می‌توانم حسم را پیدا کنم؟

استاد: تو تا به حال کسی را نکشته‌ای، اما آیا تا به حال در جایی چادر زده‌ای؟

جوان: بله

استاد: موقع غروب آفتاب توی جنگل و کنار دریاچه، پشه‌های زیادی دور و برت بوده‌اند. پشه‌ها اذیتت هم می‌کردند. حتما یکی از آنها را با چشم و گوش دنبال کردی تا آن که بیاید و روی دستت بنشیند. بعد بی‌توجه به آن که ممکن است دردت بیاید، محکم روی پشه زدی. هدفت این بود که قال قضیه را بکنی.

جوان: (خجالت زده) که پشه را بکشم!

استاد: یک هنرپیشه حساس احتیاج به تجربه‌ای بیش از این ندارد که بخواهد صحنه آخر نمایش اتللو و دزدمونا را بازی کند. بقیه‌اش مربوط می‌شود به تجربه، تخیل و اعتقاد به کار .

....جوان: گاهی اوقات در نقش لحظه‌هایی پیش می‌آید که نمی‌شود تجربیات خود را در قالب نقش بریزی، در آن صورت چه باید کرد؟

استاد: باید تجربیاتت تمام لحظات نقش را بپوشاند، اما مراقب باش که زیاده‌روی نکنی. موقعی که باید ”بازی” کنی دنبال ” شخصیت” نباش. قبل از هر چیز نباید فراموش کنی که با تمام قلب و روحت باید بازی کنی; خودت را نباید از یاد ببری; وقتی تکنیک بازیگری تو در حد عالی بود، خود به خود همانی را ارائه خواهی داد که نمایشنامه ایجاب می‌کند. این درست مثل زمزمه‌کردن قطعه‌ای موسیقی است. باید مراقب لحظات مشکل بود و برای آنها بیشتر کار کرد. هر نمایشنامه اصولا برای چند نقطه اوج نوشته شده است. تماشاگر برای دو ساعت تمام بلیت نمی‌خرد، بلکه برای بهترین لحظه ۱۰ ثانیه‌ای آن است. ۱۰ ثانیه‌ای که بیشترین خنده و یا هیجان را به او می‌بخشد. تمامی قدرت و پختگی تو باید به همان ثانیه‌ها معطوف شود.

...برای هنرمند جوان هیچ چیز بدتر از تحسین‌های اغراق آمیز نیست. وقتی این اتفاق می‌افتد، قبل از آن که او موضوع را درک کند، تنبل می‌شود و برای تمرین‌های بعدی، رغبت زیادی نشان نمی‌دهد.... به همه چیز در اطرافت دقت کن. با خوشرویی وضعیت خودت را دریاب. نکات برجسته و به درد بخور زندگی را بگیر و در روحت جمع کن. خاطراتت را به طور منظم حفظ کن. ابدا نمی‌شود گفت چه موقع آنها به کارت می‌آید، ولی فراموش نکن تنها دوست و معلم تو به هنگام کار بروی نقش خواهند بود. رنگ و قلم موی تو آنها هستند. برایت امتیاز به ارمغان می‌آورند. آنها مال تو و متعلق به تو می‌باشند. ابدا شکل مصنوعی ندارند و به تو تجربه، قاطعیت، صرفه جویی و قدرت می‌بخشند.

برگرفته از کتاب شش درس نخست بازیگری از ریچارد بولسلاوسکی

 

 

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  گردشگری ارم بلاگ   |   تهران وکیل   |   مشاور ایرانی در لندن   |   فروش تجهیزات ویپ  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


آلینز، تجربه لذت‌بخش خرید از سراسر دنیا! آلینز، تجربه لذت‌بخش خرید از سراسر دنیا! مشاهده